متن شعر قطعه نفس :
کجا رفته بودی که از رد تو یه رویای نزدیک با من نموند
یه آغوش خسته یه حس لطیف از این خواب تاریک با من نموند
از این هیاهو سفر نکردم ترسیدم این عشق پایان گیره
نشد شبی که سحر نکردم مگر که آتش در جان گیرد
نفس کشیدم که تیره آهم تو را به حسرت نشانه سازد
خوشا سری که با تو سانیرد
من بی تو ویرانم پنهانی در جانم
من از دوری نمی توانم
نظرات